یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان

باباطاهر

باباطاهر عریان همدانی بوده و مسلک درویشی و فروتنی او که شیوۀ عارفان است سبب شد تا وی گوشه گیر گشته و گمنام زیسته و تفصیلی از زندگانی خود باقی نگذارد فقط در بعض کتب صوفیه ذکری از مقام معنوی و مسلک ریاضت و درویشی و صفت تقوی و استغنای او آمده است.
آنچه از سوانح و زندگانی وی معلوم است، ملاقاتی است که گویا میان او و طغرل اولین شاه سلجوقی در حدود سال چهارصدوچهل وهفت در همدان اتفاق افتاد و از این خبر بدست می آید که دورۀ شهرت شیخ اواسط قرن پنجم و ظاهراً تولدش اواخر قرن چهارم بوده است.
باباطاهر از سخنگویان صاحبدل و دردمند بوده و نغمه هائی که شاهد سوز درونی است سروده و نیز رسالاتی بعربی و فارسی تألیف نموده است. از آن جمله مجموعۀ کلمات قصاریست بعربی که عقاید تصوف را در علم و معرفت و ذکر و عبادت و وجد و محبت در جمله های کوتاه و مؤثری بیان میکند.
عمدۀ شهرت باباطاهر درایران بواسطۀ دوبیتی های شیرین و مؤثر و عارفانۀ اوست. از خصوصیات این رباعیات آنکه با وزن معمولی رباعی کمی فرق دارد و نیز در لغتی شبیه بلغت لری سروده شده و از این لحاظ آنها را در کتب قدیم «فهلویات» نام داده اند. در تمام رباعی های ساده و مؤثر شاعر یاد از وحدت جهان و دورافتادگی انسان و از پریشانی و تنهائی و ناچیزی و بی چیزی خود کرده از هجران شکایت نموده و حس اشتیاق معنوی خود را جلوه داده است. باباطاهر در همدان دار فانی را وداع گفته و در همان شهر مدفونست.
هدایت گوید : طاهر عریان همدانی نام شریفش باباطاهر است، از علما و حکما و عرفای عهد بوده است و صاحب کرامات و مقامات عالیه و این که بعضی او را معاصر سلاطین سلجوقیه دانسته اند خطاست. وی از قدمای مشایخ است معاصر دیالمه بوده و در سنۀ ٤١٠ ه.ق. بوده قبل از عنصری و فردوسی و امثال و اقران ایشان رحلت نموده، رباعیات بدیع و مضامین رفیع بزبان قدیم دارند. گویند رسالات از آن جناب مانده و محققین بر آن شروح نوشته اند.
مؤلف راحة الصدور آرد : شنیدم که چون سلطان طغرل بک به همدان آمد از اولیا سه پیر بودند : باباطاهر و باباجعفر و شیخ حمشا، کوهی است بر در همدان آن را خضر خوانند بر آنجا ایستاده بودند، نظر سلطان بر ایشان آمد، کوکبۀ لشکر بداشت و پیاده شد و با وزیر ابونصر الکندری پیش ایشان آمد و دستهاشان ببوسید. باباطاهر پاره ای شیفته گونه بودی او را گفت : ای ترک با خلق خدا چه خواهی کرد؟
سلطان گفت : آنچ تو فرمایی، بابا گفت : آن کن که خدای می فرماید، آیة : ان الله یأمر بالعدل و الإحسان. سلطان بگریست و گفت : چنین کنم بابا دستش بستد و گفت : از من پذیرفتی ؟ سلطان گفت : آری، بابا سر ابریقی شکسته که سالها از آن وضو کرده بود در انگشت داشت بیرون کرد و در انگشت سلطان کرد و گفت : مملکت عالم چنین در دست تو کردم، بر عدل باش، سلطان پیوسته آن در میان تعویذها داشتی و چون مصافی پیش آمدی آن در انگشت کردی. اعتقاد پاک و صفای عقیدت او چنین بود و در دین محمدی صلعم از او دین دارتر و بیدارتر نبود.
ادوارد برون در جلد دوم تاریخ ادبیات خود این داستان را آورده است. مرحوم رشید یاسمی در مقدمه ای که بر دیوان باباطاهر چاپ مرحوم وحید نگاشته است، پس از نقل متن عبارت راحة الصدور چنین آرد : این سفر طغرل در حدود ٤٤٧ یا ٤٥٠ ه.ق. اتفاق افتاده است هرچند کلمۀ پیر در این عبارت راحة الصدور ممکن است اشاره بمقام ارشاد باباطاهر باشد نه کثرت سن لکن از طرز مکالمۀ او با طغرل و از تقدمی که بر دو رفیق خود در خطاب پادشاه یافته است، میتوان سن او را متجاوز از ٥٠ سال دانست، و از این قرار تولدش در آخر قرن چهارم هجری واقع میشود و تحقیق ذیل این حدس را تأیید میکند : در میان ملل مختلفه معروف است که در هر هزار سال بزرگی ظهور میکند. به عقیدۀ زردشتیان از سه بذری که زردشت پراکنده در اوقات معین سه دوشیزه بارور شده و هر یک معصومی خواهند زاد. نخستین را نام هشدار است که در آغاز هزارک نخستین ظهور میکند و دو دیگر هشدارمه که در ابتدای هزارک دوم طلوع خواهد نمود. سه دیگر سوشیوش است که در آغاز هزارک سوم پیدا میشود. این شخص جهان را بپاکی و کمال میرساند. اعتقاد به ظهور بزرگی در رأس هر هزار سال از معتقدات ایرانیان قدیم است و مسیحیان از آنان اقتباس کرده اند ... در ایران بعد از اسلام هم عدد هزار دارای اهمیت خاص بوده و در امثال آمده است که « بعد از هزار شماری نباشد » و ناصرخسرو گوید :

آنچه شمار است جمله زیر هزار است

خاقانی شروانی را جع به ظهور بزرگی در رأس هر هزارک فرماید :

گویند که هر هزار سال از عالم
آید بوجود اهل وفائی محرم

آمد زین پیش و ما نزاده ز عدم
آید پس از این و ما فرورفته بغم

باباطاهر در دوبیتی «الف قدم که در الف آمدستم» خود را یکی از آن بزرگان معرفی کرده است. البته مبدأ این حساب هزار سال را نباید منحصراً تاریخ هجری دانست زیرا خاقانی در قرن ششم بگذشتن آن اشارت کرده است، و چون از تاریخ هجری بگذریم متوجه تاریخ میلادی میشویم. با مختصر حسابی کشف میـشود که اول دسامبر سال ١٠٠٠ مسیحی با آغاز محرم ٣٩١ ه.ق. مصادف بوده است از این قرار تولد بابا در الف میلادی و در سال ٣٩٠ یا ٣٩١ ه.ق. واقع شده و از این تاریخ تا عبور طغرل از شهر همدان (١٠٥٥ و ١٠٥٨ م.) پنجاه و پنج یا پنجاه و هشت سال میشود.
کراماتی که از بابا نقل میکنند در افواه بسیار است ... لکن باید گفت که قصۀ فرورفتن وی در حوض آب منجمد برای کسب علوم ظاهراً توجیهی است که از عبارت «أمسیت کردیاً و أصبحت عربیا» کرده اند و این عبارت در مقدمۀ مثنوی به ابن اخی ترک ارموی ملقب به حسام الدین که مولوی کتاب خود را باستدعای او مدون کرده منسوب است و در نفحات الانس جامی آن عبارت را به ابوعبدالله بابویی منتسب کرده اند و قصۀ ترسیم بابا شکل نجومی را در روی برف و حل مشکل خواهرزادۀ منجم خود همچنین منسوب به بابا افضل کاشانی است.
قبر باباطاهر در سمت غربی شهر همدان و امروز طوافگاه اهل دل است.
مؤلف نزهة القلوب آرد : همدان از اقلیم چهارم است ... و در او مزارات متبرکه مثل قبر حافظ ابوالعلای همدانی و باباطاهر دیوانه و شیخ عین القضاة و غیره.
بعضی نظر به این دوبیتی که به باباطاهر منسوب است او را شیعی اثناعشری میدانند :

از آن روزی که ما را آفریدی
به غیر ازمعصیت چیزی ندیدی

خداوندا به حق هشت و چارت
ز مو بگذر، شتر دیدی ندیدی

از هشت و چار مراد دوازده امام است.
ادوارد براون آرد : از شعرائی که بسیاری از اشعار خود را بلهجۀ خاص خود سروده اند باباطاهر عریان است (که رباعیات خود را به لهجۀ همدانی یا به لهجۀ لری انشاد کرده است) رباعیات باباطاهر در بسیاری نقاط ایران سر زبانهاست. باباطاهر را ممکن است برنز ایران خواند. مقدار زیادی از محبوبیت باباطاهر بی گمان بسبب سادگی افکار او و نزدیک بودن لهجۀ او به فارسی صحیح و روانی کلام و آهنگ دلنشین الفاظ و سادگی وزن و بحر متحدالشکل آن است (بحر هزج مسدس محذوف).
آقای مجتبی مینوی، در مجلۀ دانشکدۀ ادبیات سال چهارم شمارۀ دوم آرد : دوبیتیهای به بحر هزج مسدس که بنام فهلویات مشهور است در فارسی دارای مقامی خاص و رتبه ای بلند است و با آنکه گویندگان بسیار مانند بندار رازی و محمد مغربی و صفی الدین اردبیلی و محمد صوفی مازندرانی (و بسیار کسان که نام آنها را هم نمی دانیم) چنین دوبیتی ها سروده اند در این میدان نام باباطاهر عریان بیش از همۀ سرایندگان بر زبانها افتاده است بطوریکه هر چه دوبیتی هست غالباً آنرا به باباطاهر لر همدانی منسوب میـسازند، و تشخیص این که کدامین یک از باباطاهر و کدامها از دیگران است همان اندازه دشوار است که تشخیص رباعیات خیام از رباعیهای دیگران که به او نسبت داده شده است. امر دیگری که موجب مزید اشکال در تعیین گویندۀ این دو بیتیها شده است این که اغلب نویسندگان نسخ به اقتضای ذوق عامیانۀ خود و بعلت بی اعتنائی به حفظ کردن بی تبدیل و تغییر آثار خامۀ قدما نتایج افکار نویسندگان را به زبان عصر خود درآورده اند و هر لفظ مشکلی را تغییر داده اند و در مورد فهلویات، آنها را به زبان ادبی نزدیکتر ساخته اند چنانکه نمیـتوان دانست اصل آنها به لهجۀ کدام ولایت بوده و نمیـتوان از روی اینها خصوصیات لهجۀ آن ولایت را تدوین کرد.
کاملترین نمونۀ این منقولات پرتصرف و مجموعه های دوبیتی های مختلف المنشأ و متعلق به لهجه های دور از یکدیگر که یک جا گردآمده و به باباطاهر نسبت داده شده است، آن چاپی است که به اهتمام مرحوم وحید دستگردی دو بار در طهران منتشر شده است که شاید کتابی باشد خواندنی ولیکن از لحاظ دانستن اشعار باباطاهر و از لحاظ وسیله ای برای مطالعۀ لهجۀ محلی همدان بکلی بی فایده است پس یافتن نسخه های قدیم معتبر و بی تصرف (یا کم تصرفی) از این دوبیتیها و انتشار دادن آنها به همان صورت اصلی فایدۀ مزدوجی دارد که هم معرف لهجه است و هم تعیین میکند که لهجۀ گویندۀ آنها چه بوده.
دربارۀ احوال و زندگانی باباطاهر عریان نمیـخواهم اینجا داخل شوم چون مطالب تازه ای در این خصوص ندارم که بگویم و آنها که دسترس به کتابهای منتشر شده دربارۀ او دارند میدانند که در راحة الصدور حکایت شده است که سلطان طغرل در همدان به زیارت باباطاهر رفت و او سر لولۀ ابریق خود را شکسته انگشتری وار بر انگشت طغرل نهاد. و باز میدانند که یک نفر از ظرفای عصر ما از این حکایت استنباط کرده است که چون باباطاهر در این سال لااقل پنجاه شصت سال داشته است لابد در حدود ٣٩٠ هجری قمری متولد شده بوده است :
«الف قدم که در الف آمدستم» مرادش این بوده است که در سال هزارم میلادی بدنیا آمده ام ! و به این اعتبار باباطاهر هم از معادلۀ تواریخ ملل مطلع بوده، هم سال ولادت خود را خوب میدانسته و هم به اندازه ای در شعر سرودن دقیق بوده است که حساب او مو نمیزند !
از این بگذریم. اینجا قصد بنده نقل متن دو قطعه و هشت دوبیتی منسوب به باباطاهر است که روی نسخه ای بالنسبه قدیم بی آنکه دیگر خودم در آن تصرفی کرده باشم. این نسخه مجموعه ایست به شمارۀ ٢٥٤٦ در موزۀ قونیه (یعنی بر سر مزار مولانا جلال الدین بلخی معروف به مولای روم) که تاریخ ٨٤٨ ه.ق. دارد. ابیات در آنجا با حرکات نوشته است و من برای آنکه در چاپ دیگر تغییری در آن راه نیابد چنان نوشته ام که کلیشه کنندش. این نقل را بقدری که از عهده برآمده ام طابق النعل بالنعل شبیه به اصل نوشته ام جز از یک حیث، که در اصل بخط نزدیک به نستعلیق بود و من به شیوۀ نسخ نقل کرده ام. متن چنانکه از دو مورد که لفظ «کذا» روی کلمات آن گذاشته ام معلوم میشود خالی از غلط نیست ولیکن قصد من نقل کردن بی تصرف بوده است. (پایان مقالۀ آقای مینوی).
و ازوست :

چه خوش بی مهربونی از دو سر بی
که یک سر مهربونی دردسر بی
اگر مجنون دل شوریده ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بی

مگر شیر و پلنگی ای دل ای دل
به مو دائم به جنگی ای دل ای دل
اگر دستم فتی خونت وریژم
ووینم تا چه رنگی ای دل ای دل


وشم واشم ازین عالم به در شم
وشم از چین و ماچین دیرتر شم
وشم از حاجیان حج بپرسم
که ای دیری بسه یا دیرتر شم


اگر دل دلبرو دلبر کدومه
و گر دلبر دل و دل را چه نومه
دل و دلبر بهم آمیته وینم
ندونم دل که و دلبر کدومه

خرم آنان که از تن جون نذونند
ز جانون جون، ز جون، جانون نذونند
به دردش خو کرن سالان و ماهان
به درد خویشتن درمون نذونند

خوشا آنون که از پا سر نذونند
میان شعله خشک و تر نذونند
کنشت و کعبه و بتخانه و دیر
سرائی خالی از دلبر نذونند

یکی برزیگری نالون در این دشت
به چشم خون فشان آلاله میکشت
همی کشت و همی گفت : ای دریغا
که باید کشتن و هشتن در این دشت

جره بازی بدم رفتم به نخجیر
سیه دستی زده بر بالِ مو تیر
بوره غافل مَچَر در چشمه ساران
هر آن غافل چره، غافل خوره تیر

دیدم آلاله ای در دامنِ خار
وتم : آلالیا کی چینمت بار ؟
بگفتا : باغبان معذور میدار
درختِ دوستی دیر آوره بار

دلی دیرم خریدارِ محبّت
کزو گرم ست بازارِ محبّت
لباسی بافتم بر قامتِ دل
ز پودِ محنت و تارِ محبّت


دربارۀ لهجۀ دوبیتی های باباطاهر آقای دکتر ابراهامیان استاد سابق زبان پهلوی در دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران رساله ای به زبان فرانسه در پاریس به طبع رسانیده اند و آقای دکتر پرویز ناتل خانلری مقالاتی در مجلۀ پیام نو انتشار داده اند.

آثار دیگر باباطاهر :
علاوه بر دیوان مجموعۀ کلمات قصار از وی بجا مانده است که تا کنون چندین شرح بر آن نگاشته اند :

١ ) شرح عربی منسوب به عین القضاة همدانی، ابوالمعالی عبدالله بن محمد میانجی متوفی بسال ٥٢٥ ه.ق. از عارفان بزرگ قرن ششم و مؤلف زبدةالحقایق.
٢ ) شرح عربی دیگری از قدما که شارح آن مجهول است.
٣ ) دو شرح یکی به عربی و دیگری به فارسی از حاج ملاسلطانعلی گنابادی که شرح فارسی بسال ١٣٢٦ ه.ش. بچاپ رسیده است.
مرحوم رشید یاسمی در مقدمۀ چاپ سوم دیوان باباطاهر آرد : «در کتابخانۀ ملی پاریس یک نسخۀ خطی عربی بعنوان «الفتوحات الربانی فی اشارات الهمدانی» مضبوط است که جانی بیک عزیزی آن را در شوال ٨٨٩ ه.ق. بخواهش ابوالبقاء احمدی شرح کرده است. رساله ای که مرحوم حاجی ملاسلطانعلی گنابادی بفارسی شرح کرده اند بطبع رسیده و نسخۀ آن نزد نگارنده موجود است با رساله ای که در آخر این مجموعه چاپ شده اندک اختلافی دارد.

در اینجا منتخبی از کلمات قصار باباطاهر را نقل میکنیم :

(١) العلم دلیل المعرفة تدل علیها فاذا جاء المعرفة سقط رؤیة العلم و بقی حرکات العلم بالمعرفة.
(٢) رؤیة العلم عجز المریدین.
(٣) العلم دلیل و الحکمة ترجمان، فالعلم دعوة معمومة و الحمة دعوة مخصوصة.
(٤) العلم دلیل و الحکمة توسل.
(٥) العلم یدل علیه و الوجد یدل له و الدلیل علیه یجذب الی قربه و الدلیل له یجذب الیه.
(٦) الخروج من العلم جهل، و الثبات مع العلم ضعف، و المعرفة بالعلم توحید.
(٧) العلم بالمعرفة معرفة، و بذات المعروف کفر.
(٨) العلم حبس الظاهر، و المشاهدة حبس الباطن.
(٩) جعل الله جمیع الجوارح فی حبس العلم، فلا یطلق جارحة من سجنها الا بعلم، فمن اطلقها من سجنها بغیر علم، فقد خرج من حبس العلم و عصی و تعدی.
(١٠) العلم قید العبودیة و حبس الحق، فمن اطلقها بغیر علم فقد خرج من العبودیة و استعمل الحریة.
(١١) العلم موکل بالکلام، والوجد موکل بالحرس.
(١٢) العلم تطریق، و الوجد تفریق، والحقیقة تحریق.
(١٣) العلم تجریب، و الوجد تخریب، و الحقیقة تلهیب.
(١٤) للعلم حرقة، و للوجد حرقة، و للحقیقة حرقة، فمن احرقه العلم وفاء، و من احرقه الوجد صفا، و من احرقه الحقیقة طفا.
(١٥) العلم ناراللهو، الوجد نورالله، فمن خالف العلم احرقه النار، و من خالف الوجد غیره النور.
الباب السادس فی الرسم و الحقیقه.
(١٦) الحقیقة المشاهدة بعد علم الیقین.
(١٧) الحقیقة مقدمة الحق الدخول فی الحقیقه بالخروج من الحقیقة و الخروج من الحقیقه بالدخول فی الحقیقة.
(١٨) الحقیقة رسم و الرسم للرسم رسم وجدت ثبات الرسم للرسم بالحق حقیقة وجدت الحقایق و ان کانت بالحق لادراک الرسم الرسمیة رسوما فاذا الحقایق ثابت عن الرسوم لخلوص الالهیة و عن الجبروتیه و ابانة الربوبیه.

راجع به کرامات باباطاهر : ایران شناسان چون ژوکوفسکی، کلمان هوار، ادوارد برون، هرن آلن، ولچنسکی هریک شمه ای از قصص مربوط به وی را به السنۀ آلمانی فرانسه و انگلیسی ترجمه کرده اند و آقای آزاد همدانی نیز روایاتی را که در شهر همدان به باباطاهر منسوب میدانند گرد آورده اند و در مقدمۀ چاپ دوم منتشرساخته اند.

ترجمه های دیوان باباطاهر به زبانهای خارجی :
١ ) کلمان هوار فرانسوی مجموعه ای حاوی ٥٩ دوبیتی باباطاهر را در سال ١٨٨٥ میلادی در مجلۀ آسیائی با ترجمۀ فرانسه منتشر کرده است.
٢ ) ادوارد هرن آلن مستشرق انگلیسی اصل و ترجمۀ دیوان را به زبان فارسی و انگلیسی چاپ و منتشر کرده است.
٣ ) ترجمۀ منظوم اشعار باباطاهر به زبان انگلیسی از خانم الیزابت کورتیس برنتن.